قصه عشق

فرزندم
قصه عشق انسان ها منحصر به دو جنس نیست ، قصه عشق دامنه ای از خود تا خدا دارد . و در این میان این همه عشق ، عشق میان زن و مرد هم داستان ها دارد .
جوان ها همیشه گمان دارند که ما مسن ترها نه احساس و نه نیاز انسانی داریم. آنها فکر می کنند که تجربه خودشان تجربه ای ناب و منحصر به فرد است .
قصه دوست داشتن و عاشق شدن ، قصه ای جدید نیست . قصه لیلی و مجنون ، وامق و عذرا ، شیرین و فرهاد در دنیای ادبیات ما و قصه های فرنگی بیانگر نیاز انسان به دوست داشتن و دوست داشته شدن است . درون مایه هر اثر هنری چه نقاشی و چه فیلم نیز از عشق آکنده است و انسان ها خواسته اند عشق را به نحوی منعکس کنند.
روزگاری نشانه ای از یک قلب تیرخورده بر سر راه دخترکی ، روزگاری یافتن واسطه که پیام ببرد و در عهد ما نامه هایی که رد و بدل میشد و امروز ، در عهد شما ؛ رایانه ! وسیله انتقال پیام تغییر کرده ؛اما قصه ، قصه ای است که بشر از آغاز آن را می سراییده است.
و عجب قصه های مولانا و شمس ، عطار و شیخ صنعانش ! همه نشان می دهد این سرودی است که همواره خوانده می شود و جالب آن که هر کس بر این باور است که سرودی جدید می خواند . و همه هنوز در این وادی سر در گم و سرگشته و درخم یک کوچه هستند .
جوانان گمان دارند که پدران و مادرانشان هرگز به عشق نیاندیشیده اند و دل به کسی و جایی و دلداری نسپرده اند و هیچگاه در حسرت وصال و در غم فراق نبوده اند . آنان کهولت ما را بر این می انگارند که معنی و مفهوم قصه عشق برای ما خاتمه یافته است .
پس آن که با تو سخن می گوید بیگانه با عشق نیست . و در این سالیان قصه های عشق گوناگون تجربه کرده و دیده است .
و قصه تو نیز یکی از این قصه هاست . قصه های عشق ما در لابلای دیوان های شعر ، فیلم ها و آثار هنری نیست . قصه های عشقی ما در فضای واقعی شکل می گیرند . در دنیایی که توسط کلمات نویسندگان و شاعران و یا تردستی های کارگردانان دستکاری نشده اند . عشق های ما با سر پنجه خیالمان تزیین می شوند و واقعیت پتک سهمگینی بر شیشه خیال است . و شیشه خیال چه نازک است و چه زود می شکند و شگفت آن که زخمش بر دل می نشیند .
فرزندم ! این پیر می خواهد فقط مقداری واقعیت را به شیشه خیال خود نزدیک کنی و نمی خواهد شیشه ای را بشکند . زیرا شیشه خیالی که با واقعیت عجین باشد شکستنی نیست .
فرزندم دل بر یاری و نگاری بسته است که گمان ندارم تا به امروز از کسی تایید بر درستی آن گرفته باشد. عشق تو نه نامشروع است و نه گناه . من در پاکی عشقت تردید ندارم که عشق واقعی همواره با پاکی همراه است . عشق تو در فضا و فرهنگی شکل گرفته است که این نوع عشق را نمی پسندد.
عشق می سوزاند و آتش بر هستی می زند . یا باید پروانه بود و تن به شعله داد و سوخت ، و یا حریم امن گزید و به تماشای رقص شعله نشست .
آری فرزندم ، راهی که تو انتخاب کرده ای یکی از این دو است . سوختن در شعله یا کنار گزیدن و تماشای شعله .
اگر هوس سوختن و وصال شعله داری پیش برو ، بالهایت را به شعله بسپار تا لذت سوختن را تجربه کنی و سپس شعله برجاست و پروانه سوخته
اگر آرزوی سلامت و حیات داری ، از شعله تا می توانی دور شو ، که شعله ها همیشه برای پروانه ها می رقصند .
   
آذر 1402
خرداد 1396
اسفند 1395
فروردین 1394
خرداد 1393
فروردین 1393
اسفند 1392
بهمن 1392
آذر 1390
تیر 1390
خرداد 1390
اردیبهشت 1390
اردیبهشت 1390
بهمن 1389
اردیبهشت 1389
اردیبهشت 1389
آبان 1388
شهریور 1388
مرداد 1388
تیر 1388
خرداد 1388
   
اگر آوازت زیبا و دلنشین باشد ، حتی اگر در بیابان باشی ، کسی را خواهی یافت که به آوازت گوش فرا دهد . (؟)
   
کلیه حقوق به آرین آرانی متعلق است.