قصد نداشتم متنی طولانی در این بخش قرار دهم ، امانیاز به ارسال آن به دفعات ، ارائه آن را در این جا مفید نشان داد.
موانع ارتباطی
ذهن ما انباشته از اطلاعات قبلی است که به هنگام برقراری ارتباط وارد عمل می شوند . اندکی تامل در ملیت افراد نشانه هایی از این اطلاعات را نشان می دهد . فرض کنید که به شما می گویند : فردا یک ملاقاتی از کشور . . . دارید ! نام کشورهای افغانستان ، آلمان ، آمریکا ، چین و . . . بگذارید و احساس خود را بررسی کنید !
من در برخی از سخنرانی های خودم این طوری معرفی رو شروع می کردم : تحصیل کرده در سویز ، فارغ التحصیل از میامی . . . بعد که مخاطبان خوشونو جمع و جور می کردند ، می گفتم : سویز و میامی بخش و روستایی از سبزوار هستند و بنده هم آنجاها درس نخوانده ام . . . ( یخ کنی )! این احساسی است که به مخاطب دست می دهد .
به واقع ما به برخی از این اطلاعات برای زندگی روزمره نیاز داریم . و ارتباط خود را با ان نشانه ها آغاز می کنیم . مثال هایی دیگر : جوان است و نمی فهمد . پیر است و خرفت حالیش نمیشه ! . . الی ماشالله از این باورها در مورد زن و مرد داریم .
گاهی این اطلاعات به گونه ای هستند که ما را کور و کر می کنند . و ما در برقراری ارتباط ، به دنبال شواهد آن می گردیم و سخنان و رفتار فرد مقابل را بر اساس آن تفسیر می کنیم . تا به جایی که راه هر نوع تفکر و منطق را می بندیم .
دعوای سیاسی این روزها مثال خوبی است . هر دو طرف یا سفید مطلق می بینند و یا سیاه مطلق و بر همین اساس حتی اگر شده با چماق به جان هم می افتند و تا جایی که همدیگر را می کشند !
بدون تردید اگر باور من این باشد که احتمالا ازدواج ، از چاله به چاه افتادن است ، در هنگام تصمیم گیری و نگاه کردن ، در پی نشانه های چاه هستم . هر حفره ای می تواند نشانه یک چاه تفسیر شود و ما را از بیرون آمدن از چاله بترساند .
ازدواج هم مانند همه موارد اجتماعی دیگر مزایا و محدودیت های خاص خودش را دارد . بخصوص که دو فرد زندگی مشترکی را شروع می کنند که از دوجنس متفاوت هستند . با سلیقه های متفاوت با عادت های متفاوت .
فرض کنید که خانمی با فردی کم سن تر و کم سواد تر از خودش ازدواج کند ، یا خانمی همسر دوم فردی بشود ! با نگاه چاله به چاه این ازدواج هرگز نباید صورت گیرد . زیرا که بعدها اختلاف های دیگر نیز به آن ها افزوده می شود . و مجموعه این ها همان چاه را تداعی می کند و می تواند زندگی را به جهنم تبدیل کند که از چاه بدتر است .
پیش بینی کردن
پیش بینی کردن هم بخشی از نیازها ما برای زندگی است . ما از پیش بینی برای بهتر عمل کردن و آگاهانه عمل کردن باید استفاده کنیم . متاسفانه گاهی ما پیش بینی خود را تحقق یافته می بینیم و بر اساس آن تمام فرضیه های محتمل دیگر را به کنار می گذاریم !
وقتی ما با چند سقوط هواپیما ، به ناامنی آن میرسیم ، با سوار شدن به هواپیما ، پیش بینی سقوط آن در تمام طول سفر آزارمان می دهد . هر تکانی تمام بدنمان را مرتعش می کند . با اندکی واقع نگری مشخص می شود که در چند ده هزار پرواز در سال ، تعداد سقوط هواپیما به ده مورد هم نمی رسد که خطرش از عبور از خیابان هم کمتر است . این گونه می شود که فرد به جای لذت از هواپیما ، در تمام مدت تنش عصبی را متحمل می شود و پیاده شدن برایش ارامش می آورد .
گاهی این پیش بینی چنان حاکم می شود که فرد پیش بینی کننده ، حاضر نیست هیچ اینده ای به غیر از ان را در مخیله اش بگنجاند .
گفته شد که ما به قدرت پیش بینی برای زندگی نیاز داریم . برای سفر پیش بینی احتیاطی می کنیم تا سفرمان با لذت بیشتر صورت گیرد . برای یک جشن پیش بینی می کنیم تا به خوبی برگزار شود .
هر چقدر شرایط مبهم تر باشد و اطلاعات کمتر ، اثر پییش بینی غلط ، بیشتر است . آینده ازدواج مثل پرواز هواپیما یا برگزاری یک جشن روشن نیست . دو نفری که ازدواج می کنند ، می توانند برخی رویدادهای زندگی مشترک را پیش بینی کنند و برای آن ها تدبیر بیاندیشند . اما اگر یکی از طرفین پیش بینی را حاکم کند و قطعی بداند ، راه ها بسته می شود .
فرض کنید زنی بر این باور است که شوهرش عصبانی و بهانه گیر است . حال وقتی شوهرش شروع به برقراری ارتباط می کند ، او پیش بینی یک دعوا را قطعی می داند . به همین دلیل ، به دنبال شواهد بهانه جویی و عصبانیت است و تایید پیش بینی خودش . . . و این یعنی تکرار عصبانیت و دعوا
اگر مردی پیش بینی کندکه همسرش به دلیل کم سواد بودن ، حرفهای او را نخواهد فهمید و یا مایه شرمساریش خواهد شد ، در میان هزاران کلمه او ، ده یا صد کلمه ای که موجب تایید تصورش می شود را به راحتی خواهد یافت .
وقتی زنی برای آینده ازدواج خودش ناملایماتی را پیش بینی می کند و به جای یافتن راه حل ، آن ها را قطعی می داند ، در حقیقت در جستجوی شواهد آن است تا پیش بینی خود را تایید کند .
جادوی کلمات
به این واژه ها دقت کنید : بهار ، گل ، یاسمن ، نرگس ، سوسن ، جنگل ، دریا ، عطر ، نسیم ، زیبایی ، کودک ، عشق ، محبت ، تولد ، عروسی ، جشن ، گردش ، . . . این واژه ها احساس خوبی ایجاد می کنند .
حال به این واژه ها توجه کنید : قی ، استفراغ ، چرک ، عفونت ، مدفوع ، کثافت ، نجاست ، مردار ، لجن و . . . فکر می کنم بس است . اگر ادامه بدهم حالتان به هم می خورد .
حالا اگر این واژه ها روسی بودند ، هیچکدام احساسی در شما بر نمی انگیخت . این همان جادویی است که در دل کلمات نهفته است . هر چه کلام ما از واژه های گروه اول انباشته تر باشد ، مخاطب احساس بهتری پیدا می کند و بر عکس .
تمایل را می توان از روی واژه هایی که افراد به کار می برند نیز دریافت کرد . واقع امر این است که حتی برای من هم که تا اندازه ای با جادوی کلمات اشنا هستم ، مهار آن ها دشوار است . ضرب المثلی فارسی هست که می گوید : از کوزه همان برون تراود که در اوست .
امروزه شما می توانید ، مقاله ای را از روزنامه ای به مخاطب ارائه کنید و از او بخواهید نحله فکری نویسنده یا روزنامه را حدس بزند و او این کار را بر اساس واژگان متن انجام خواهد داد .
کلمات یا عبارات منفی یا تحریک آمیز ، پاسخ هایی مشابه را فرا می خواند . در مقابل عبارات مثبت و الفاظ دلپذیر ، مخاطب را به همراهی فرا می خواند .
جادوی لحن
این تجربه همگی ماست ، ما می توانیم "بفرمایید" را به گونه ای ادا کنیم ، که فرد آرزو کند که کاش فقط گفته می شد ، "برو" . اگر چه "بفرمایید " مودبانه تر از " برو" است . اما لحن تاثیر خاص خود را دارد . لحن را به هر زبانی که باشد ، بیشتر از کلمه درک می کنیم . حتی اگر این دو واژه به زبان روسی هم ادا شوند ، لحن ، منظور و مقصود را بیان می کند .
درک پیام
مهم این نیست که شما چه می گویید ، مهم این است که مخاطب شما چه پیامی دریافت می کند .
شما ممکن است نیت خیرخواهانه ای داشته باشید و بیان کنید ، اما بارها دیده اید که نیت خیرخواهانه شما سوء تعبیر شده است .
ممکن است که شما پاسخ سوالی را چند بار تکرار کنید ، اما باز مشاهده کنید که همان سوال تکرار می شود . و یا مطلبی را توضیح داده اید اما باز مشاهده می کنید که هنوز مبهم است !
بدو امر ، باید به شیوه ارائه مطلب یا پاسخ خود برگردید ! شاید شما مانند من خیلی تند صحبت می کنید! شاید کلماتی که شما به کار می برید برای مخاطب اشنا نیست . این تجربه را اکثر معلمان دارند ، وقتی شاگرد اعلام می کند که نفهمیده است ، با مثال و یا شیوه دیگر مطلب را ارائه می کنند و یا از کودک دیگری می خواهند که با بیان خودش مطلب را باز گو کند .
این امر در مثالی چون درس ها کار آمدی دارد ، اما در روابط انسانی که پیچیده است ، کار دشوار تر می شود . زیرا در آن جا قالب های ذهنی وارد می شوند .
با مثالی بحث را روشن تر کنم . فرض کنید دختر خانمی سی ساله به پدر و مادرش بگوید که می خواهم با خواستگارم به سفری سه روزه بروم ! تا او را بهتر بشناسم . این پیام شما که بیانگر آن است که توانایی محافظت از خود را دارید ، نیاز مند شناخت بیشتر هستید ! به خاطر موانع گوناگون ، مورد مخالفت قرار می گیرد . در این جا پیام دریافت شده است اما قالب ها و باورهای ذهنی مانع از درک ابراز صلاحیت و نیاز شما به شناخت بیشتر است .
در برخی موارد ، تکرار یک موضوع بیانگر عدم اعتماد یا باور و یا تردید در توانمندی های فرد است . فرض کنید که شما از من برای سخنرانی دعوت کرده اید ، اما متوجه شده اید که خیلی تند صحبت می کنم ، و نگران این هستید که جلسه خوبی از کار در نیاید ،این نکته را یادآور می شوید . و من تدبیرهایی را مطرح می کنم . برای بار دوم نگرانی را ابراز می کنید و پاسخ می شنوید ، اگر بازهم ابراز نگرانی مطرح شود این نشان می دهد که شما این که من بتوانم سخنرانی خوبی داشته باشم را تردید دارید و یا باور ندارید.
شک و تردید
در مورد ازدواج ، مساله خیلی مهمتر است . باور داشتن و اعتماد و عدم تردید لازمه زندگی مشترک است . اگر به توانایی هایی خواستگارتان نمی توانید اعتماد کنید، زندگی با او را شروع نکنید . شما باید با کسی ازدواج کنید که باورش دارید .
برای تصمیم گیری درباره این که می توانید به باور یا اعتماد برسید ، به جای احساسات و پیش بینی به جمع آوری اطلاعات بپردازید ! و نگذارید تردید و دو دلی باقی بماند. ذهنتان را باز نگه دارید . و ابعاد دیگر غیر از پیش بینی خودتان را ببینید .
فرض کنید که شما می خواهید با یک زن بیوه یا مطلقه ازدواج کنید . اما درباره سلامت اخلاقی او نمی توانید به گفته هایش تکیه کنید ! اگر با چنین تردیدی وارد زندگی مشترک شوید ، منتظر نتایج تلخ آن باشید . اگر آن زن شایستگی های فراوان دارد و اگر می توانید باورش کنید و برایتان گذشته مهم نباشد ، برای همیشه این مساله سلامت اخلاقی را فراموش کنید . راه دیگرش این است که دست به کار شوید و شواهد رد یا اثبات را فراهم کنید و موضوع سلامت اخلاقی او را برای همیشه خاتمه دهید .
اگر خانمی در توانمندی خواستگارش تردید دارد . مثلا : آیا اهل کار کردن هست یا نه ! و اگر نمی تواند به گفته خواستگارش اعتماد کند ، ازدواج با تردید کار نادرستی است . ماندن در تردید هم نادرست است . تردید یک مانع بزرگ ارتباطی است . چنین ارتباط هایی خیلی شکننده هستند . در صورت تمایل برای ازدواج با این فرد ! آن خانم می تواند فرض کند که این مرد اهل کار کردن نیست ! و اگر کار کردن مرد برایش مهم است ، بهتر است با این مرد ازدواج نکند .
مطلب طولانی شد و حرف بسیار است . اگر عمری باشد به ارتباط میان نگرش ، انگیزش ، رفتار و گفتار خواهم پرداخت .